نام‌های پسران

نام‌های پسران

  1. ئاسو (افق)
  2. ئاسوس
  3. ئاکار
  4. ئاکام (عاقبت، سرانجام)
  5. ئاکو (قلهٔ کوه)
  6. ئاگرین (آتشین، نام یک کوهستان)
  7. ئامانج (آماج، هدف)
  8. ئاوات (امید)
  9. ئارتین (شعله‌ و گرمای آتش)
  10. ئازا (دلاور، همریشه با آزاد)
  11. باگرو (تندباد)
  12. باهوز (گردباد)
  13. به رزان(نام منطقه‌ای در کردستان عراق)
  14. به‌لین (پیمان)
  15. به‌هیز (نیرومند)
  16. به‌رزان (بلندپایه)
  17. به‌رهه‌م (ثمره‌)
  18. به‌تین (آتشین)
  19. بلیسه‌ (شعله، اخگر)
  20. بلند
  21. بلیمه‌ت (دلاور)
  22. بروسک (جرقه)
  23. بروا (ایمان)
  24. بریار (تصمیم)
  25. بوران (بوران، اصل این واژه را مغولی دانسته‌اند)
  26. چه‌کو
  27. چیا (کوهستان بلند)
  28. چیاکو
  29. چومان (نام رودی مرزی در باختر بابنه)
  30. دالاهو (کوهی در کردستان)
  31. دانیار (بخشنده‌)
  32. دارا
  33. ده‌رسیم (منطقه درسیم در ناحیه زازانشین کردستان ترکیه)
  34. دیار (دیار، پیدا)
  35. دیاری
  36. دیاکو (دیاکو، بنیادگذار دودمانماد)
  37. دیلمان
  38. دیمه‌ن (چشم‌انداز)
  39. ئه‌گید (دلاور)
  40. ئه‌له‌ند (تیغ آفتاب، نخستین پرتو بامدادی خورشید)
  41. ئه‌رده‌لان (اردلان)
  42. ئه‌رده‌وان (اردوان)
  43. ئه‌ژده‌ر (اژدر)
  44. ئه‌ویندار (عاشق)
  45. فه‌رهاد (فرهاد)
  46. فریا (نجات، «همریشه با واژه فریاد»)
  47. گوران (نام شاخه‌ای از کردان)
  48. گووه‌ند (نوعی رقص کردی)
  49. هاوری (همراه)
  50. هاوراز (همراز)
  51. هه‌لمه‌ت (هجوم ناگهانی، دگرگون‌شده‌ واژه عربی حَملة)
  52. هه‌ژار (ندار و فقیر)
  53. هیمن (متین)
  54. هه‌لکه‌وت (فراز-رونده، چیره)
  55. هه‌لگورد
  56. هه‌لو (آله، عقاب)
  57. هه‌ردی
  58. هه‌ورام (اورامانی، شاخه‌ای از کردان)
  59. هه‌وراز (فراز و نشیب)
  60. هیژا (گرامی، محترم)
  61. هیرش (یورش: اصل این واژه مغولی است)
  62. هیوا (امید)
  63. هوزان (آوازه‌خوان)
  64. هومه‌ر
  65. هیدی (آرام)
  66. هه‌ندرین (نام کوهستانی در کردستان)
  67. هوگر (علاقه‌مند)
  68. ژاوه‌رو (ژاورود)
  69. ژوان (گفتگوی عاشقانه‌)
  70. ژیر (هوشمند، («همریشه با واژه زیرک»)
  71. ژیله‌مو (اخگر)
  72. ژیوار (تمدن)
  73. ژیهات (کاردان، ماهر)
  74. کاردو
  75. کاروان
  76. کاروخ (نام کوهستانی در کردستان)
  77. کازیوه‌ (پگاه)
  78. کارزان (کاردان)
  79. کاژاو
  80. کوماس
  81. لاس (گونه‌ای درخت سخت‌چوب، از شخصیت‌های داستانلاس و خزال)
  82. لاوچاک (جوان خوش‌سیما و درستکار)
  83. لیزان (وارد و کاردان)
  84. ماردین
  85. مه‌ردوخ
  86. مه‌ریوان (مریوان)
  87. میلان
  88. میران
  89. ناری
  90. ناسیکو
  91. نسکو
  92. نه‌به‌ز (تسلیم‌ناپذیر، نستوه)
  93. نه‌سره‌و
  94. نه‌هروز (نوروز)
  95. نه‌وشیروان (انوشیروان)
  96. نه‌که‌روز (نام کوهی در جنوب باختری سقز)
  97. نچیروان (نخچیربان، شکاربان)
  98. په‌ژار (افسرده‌دل)
  99. په‌شیو (هراسان و افسرده‌دل «همریشه با پژمان»)
  100. پشتیوان (پشتیبان)
  101. پشکو (شکوفه‌)
  102. پیشه‌نگ
  103. راژان
  104. رامان (در شگفت بودن، تحیر)
  105. رامیار (چوپان)
  106. ریبوار (رهگذر)
  107. ریوان (رهگذر)
  108. ریباز (راه و شیوه)
  109. ریناس (رهشناس)
  110. ریبین (دورنگر، راهبین)
  111. ریکه‌وت
  112. ریزان (وارد، ماهر)
  113. رزگار (رستگار، آزاد)
  114. روژان
  115. سارو
  116. ساکار (پاک و ساده)
  117. ساکو
  118. سامال
  119. سامره‌ند
  120. سه‌ردار (سردار)
  121. سه‌نگاو
  122. سه‌رکه‌وت (پیروز)
  123. سه‌رکو
  124. سمکو (کوتاه و دگرگون‌شده واژه‌ سامی اسماعیل)
  125. سیامه ند
  126. سیروان (نام رودی در کردستان)
  127. سوران
  128. شاهو (نام کوه)
  129. شیروان
  130. شه‌مال (توفان)
  131. شه‌مزین
  132. شیرکو (احتمالا شیر کوهستان)
  133. شورش (انقلاب)
  134. شوان (شبان، چوپان)
  135. تیریژ (پرتو، فروغ)
  136. وریا (هوشیار)
  137. خه‌بات (مبارزه‌، از مصدر خه‌بتین: مبارزه‌ کردن، برخی منابع ریشه آن راآرامی دانسته‌اند).
  138. خوناس
  139. زاگروس (زاگرس)
  140. زال (حکمران، چیره)
  141. زانا (دانا)
  142. زانیار (دانشور)
  143. زمناکو (نام کوهستانی در کردستان)
  144. زیلان
  145. زوران (تلاش، کشتی)
  146. زوراب
  147. زریان (نام یک نوع باد)
  148. زیبار
  149. زه‌رده‌شت

سردشت(نام شهری در کردستان ایران)

نام‌های دختران

  1. ئاڤان (نام کوهستانی در کردستان)
  2. ئاڵێ (دختر مو بور)
  3. ئالا (بیرق، پرچم)
  4. ئالان (نام کوهستانی در کردستان)
  5. ئاسکی (از واژه‌ "ئاسک" به‌ معنی آهو)
  6. ئاونگ (شبنم)
  7. باژیلان
  8. به‌یان (بامداد)
  9. به‌فرین (برفی)
  10. به‌ناز (نازدار)
  11. بیریوان
  12. بیخال (نام کوهستانی در کردستان)
  13. جوان (زیبا)
  14. چاوجوان (زیباچشم)
  15. چاوره‌ش (سیه‌چشم)
  16. چنور (نام گلی خوشبو)
  17. چرو (غنچه‌)
  18. چیمه‌ن (سبزه‌ و طبیعت)
  19. چوپی (نوعی رقص کردی)
  20. دیلان (نوعی رقص کردی)
  21. دلنیا (دلگرم و مطمئن)
  22. دلووان (مهربان)
  23. دیانا (نام شهری در کردستان عراق)
  24. دیمه‌ن (چشم‌انداز)
  25. ئه‌سرین (اشک)
  26. ئه‌ستێ
  27. ئه‌ستیره‌ (ستاره)
  28. ئه‌وین (مهر، عشق)
  29. فرمیسک (اشک)
  30. فینک (خنک و دلچسب)
  31. گه‌لاویژ (ستاره شباهنگ)
  32. گولاله‌ (لاله‌)
  33. گزنگ (پرتو خورشید)
  34. ژینو
  35. ژیار
  36. کالێ (دختر چشم آبی با گیسوان طلایی)
  37. کانی (چشمه)
  38. که‌ژال (آهو، گونه‌ای از واژه خه‌زال=غزال)
  39. کویستان (کوهستان)
  40. کوردستان (کردستان)
  41. میدیا (سرزمین ماد)
  42. مه‌هاباد (مهاباد)
  43. نالین
  44. ناسکی
  45. ناسکول
  46. نه‌شمیل (خرامان)
  47. نه‌رمین (دلپذیر، مهربان)
  48. نه‌خشین (آراسته‌، دارای نقش و نگار)
  49. نیاز (دعا)
  50. نیان (لطیف، دلپذیر)
  51. نیشتمان (میهن)
  52. په‌ریخان
  53. پرشنگ (پرتو)
  54. رازان
  55. روژ (خورشید)
  56. روژین (خوروَش)
  57. روناک (روشنا)
  58. ریژنه‌ (باران تند در هنگام آفتاب)
  59. سازان
  60. سه‌یران
  61. سه‌ما (رقص، سماع)
  62. سکالا
  63. سروشت (طبیعت)
  64. سروه‌ (نسیم)
  65. ستران
  66. سوزان
  67. سوکار (نام کوهستانی در کردستان)
  68. شیلان (نسترن)
  69. شلیر (1. سوسن 2. لاله)
  70. شوخان (شوخ و شنگ)
  71. شنو (اشنویه)
  72. شنه‌ (نسیم آرام و دلپذیر بهاری)
  73. شه‌پول (موج، آبخیز)
  74. شه‌مام
  75. تانیا
  76. ته‌لار
  77. ته‌نیا (تنها)
  78. تریفه‌ (نور مهتاب)
  79. تیروژ (پرتو خورشید)
  80. تارا (ستاره، اصل این واژه هندی است که به متون قدیمی فارسی و کردی راه یافته)
  81. ڤیان (عشق)
  82. خه‌زال (غزال)
  83. خه‌زیم
  84. خوزگه‌ (آرزو، حسرت)
  85. خوناو (باران آهسته و دلپذیر)‌
  86. زه‌ینو (زینب)
  87. زین (نام دختری در یکی از منظومه‌های عاشقانه‌ کردی، دگرگون‌شده زینب)
  88. هانا
  89. هاوین (تابستان)
  90. هه‌لاله‌ (لاله)
  91. هیرو (گل ختمی

پشت کردن به زبان مادری کمتر از پشت کردن به مادر نیست

مادر عزیز است وزبان مادری پاره ای از بودن مادر است. یکی از متفکرانغربی چه زیبا گفته است: «پشت کردن به زبان مادری کمتر از پشت کردن به مادر نیست». زبان مادری همزاد بشر است. در این زبان زلالی صدای مادر، مهر مادری، آرزوها و رویاها، عشق ها و تلخ کامی های روزگار در هم گره خورده است. زبان مادری یادگار لالایی و گهواره جنبانی و قصه گویی های بلند نیمه شب مادر است. یادآور کودکی، یادآور روزهای رفته، روزهای فراموش ناشدنی لبخند پر مهر مادر. غربت زبان مادری در ایران رنجی روح آزار است. زبان مادری بخشی از هویت ماست، انکار زبان مادری پنهان نمودن بخشی از هستی

انسان است و این کتمان خویش و هویت خود باعث بروز نوعی بحران هویت، تضاد و تعارض درونی در

وجود فرد خواهد شد. گریز از زبان مادری همچون نشستن بر قایق سرگردان در دریای

ی توفانی است که بی هیچ هدفی از ساحل فاصله گرفته است

رنگ های شاد لباس کردی کرمانجی

رنگ های شاد لباس کردی کرمانجی

برگزاری نمایشگاه عکس، نقاشی و صنایع دستی در لاین نو

پوشش مرد و زن ترکمن و عشایر کرد در کنار هم جلوه ای دارد که امروزیها هنوز در تزیینات، نمایشها، برگزاری آیینهای جشن و غیره به جلوه گری آن پناه برده و آنرا چون تابلویی زینتی به رخ می کشند.
خراسان شمالی با پیشینه ای تاریخی و مذهبی، با ترکیب قومیتهای مختلف کرمانج، فارس، ترک، ترکمن و تات کانون وحدت قومیتها و دارای گنجینه هایی است که لباسهای سنتی آن از گنجینه های ارزشمند آن به شمار می رود.
زنان خراسان شمالی با دستان خود هنرمندانه لباس های محلی کم نظیری را خلق می کنند که حاصل ذوق و ابتکار آنان است.
اثر حضور مداوم زنان این خطه در دل طبیعت بوضوح در نقوش لباسهای محلی مشهود است، رنگ شاد و نقشهای شکسته سوزن دوزی شده بر حاشیه لباسهای همگی نشانگر الهام از طبیعت است.


لباس کرمانجهای این استان که دختران و زنان عشایر بر تن می کنند در رنگهای شاد و با حاشیه های متنوع دوخته شده که عمدتا شامل شلیته، گراس و یاشار است.
‘شلیته’ دامنی بلند است که تا زانو را می پوشاند و معمولا از جنس مخمل است که با رنگهای متنوع حاشیه دوزی می شود. رنگ این لباس برای دختران زرد، برای نوعروسان سفید و برای زنان قرمز است و هر طایفه کرمانج نیز لباس مختص به خود را دارد.
‘کراس’، پیراهنی بلند بوده که پایین آن چیندار است و ‘جلیقه’ از جنس مخمل است که با شلیته همرنگ انتخاب می شود و روی آن را سکه دوزی می کنند.
‘یاشار’، روسری بلند از جنس حریر است و سربند، دستمال یزدی است که برای محکم کردن یاشار استفاده و روی آن بسته می شود.
‘گار’، گوشواره ای بلند است که به دو طرف عرقچین متصل و روی سر قرار می گیرد و روی آن یاشار و سربند بسته می شود.
زنان کرمانج جوراب سفید و چاروق نیز می پوشند.
‘چاروق’ که به پاپوش سنتی مردم شمالشرق ایران اتلاق می شود کلمه‌ای ترکی و به معنای پای افزار یا پاپوش است که بندها و تسمه‌های بلندی دارد و بندهای آنرا به ساق پا می‌پیچند.
این پاپوش دارای نوکی برگشته به بالا بوده و جنس آن از چرم طبیعی است که با نخ‌های ابریشم الوان و اشکال مختلف زینت داده شده و برای زیباتر شدن این پاپوش در نوک آن منگوله، استفاده می‌شود که از نخ‌های ابریشم رنگی تهیه می‌شود.

قوشمه

قشمه یکی از سازهای برونی است که توسط عاشق‌ها نواخته می‌شود. در خراسان شمالی  سه نوع قشمه دیده میشود: قشمه های ۵ سوراخه، ۶ سوراخه و ۷ سوراخه ( که همگی فاقد سوراخ پشت است ) قشمه بیشتر در

 

عروسی‌ها به همراهی دایره و یا دهلی که با دست نواخته میشود، به اجرای آهنگ‌های رقص می‌پردازد.

قشمه معمولا از استخوان بال قره‌قوش یا درنا و گاهی از نی و حتی از فلز ساخته می‌شود که صدای حاصله از قشمه استخوانی بهتر و پخته است. قشمه سازی است مضاعف و اندازه آن بستگی به کوچک و بزرگی استخوان پرنده دارد. بر روی هرکدام از لوله‌های صوتی آن یک سر پیکه ( قمیش ) سوار می‌شود، دو لوله‌ی صوتی قشمه معمولاً به طور هم صدا کوک میشود. اما ممکن است به ندرت شاهد کوک‌های مأنوس دیگری مانند کوک سوم و حتی گاه دوم باشیم. این کوک‌ها که اغلب توسط نوازندگان زبردست قشمه استفاده میشود، در نظر اول ممکن است به حساب ناتوانی نوازنده در کوک کردن دقیق ساز گذاشته شود در حالیکه استفاده از این کوک‌های نامأنوس کاملاً آگاهانه و برای ایجاد تحرک و کسب دینامیسم بیشتر صورت می‌گیرد همچنین نوازندگان قشمه باز به منظور ایجاد تحرک و دینامیسم گاه دو صدای مختلف و اغلب مجاور یکدیگر را توسط لوله های صوتی مضاعف ساز ایجاد می‌کنند.